یک جرعه حرف دل...

خبرنگار عاشقی ک دوس داره بهانه نوشته هاشو بی صدا فریاد بزنه....

یک جرعه حرف دل...

خبرنگار عاشقی ک دوس داره بهانه نوشته هاشو بی صدا فریاد بزنه....

یک جرعه حرف دل...

چه عاشقانه ایی بین ماست...

و چه ژرفایی دارد این احساس



وقتی که هست من از هست توست

منی که در تو تمام می شوم

در تو محو می شوم

می میرم

و باز از نو در تو می رویم...



من با تو

معنایی پر معنا است

و من بی تو

حتی از هیچ هم تهی است...



چه فلسفه ای دارد این احساس

و چه عاشقانه ی پر قدری است٬

پروردگارم...!

آخرین مطالب
۲۶
شهریور

بهانه نوشته هامو زمزمه می کنم. گاهی وقت ها ک بغضم ترک می خوره اشک خودکارم روی کاغذ جاری میشه اما من باید محکم باشم. هر وقت زمین میخورم تشکر میکنم اگر پای یک عامل انسانی در میون باشه. اون آآآآآآآدم... بودنش دم و نبودنش بازدمه... پس با هر نفسی ک ممد حیات است عشقی شایسته را بخود می خوانم ک ممد حیاتست و مفرح ذات... بازدم اگه موندنی بود دم میشد، نفس میشد، دوخته میشد به دل و قلبم پس رفتنی باید بره حتی تو جناب.....خان...؛)

ولی لعنتی بعضی ازین آب و هواها حتی از جنس دهات ک بوی پهن و پشگل میده ی وقتایی خیلی ام بد نیست باعث میشه فرق جنس مارک و اصل رو از بدل تشخیص بدم. تو ذهنم می مونه....


پ.ن: بعضی خاطره ها. بعضی خیابونا. بعضی آب و هواها حتی ی وقتایی کیف و کفش قدیمیت میشن مایه عذاب. دلتنگی بد دردیه. بدترش اینه ک خودت نتونی تکلیفتو با خودت روشن کنی. بدترترش اینه ک کلی گزارش و مصاحبه و ی پرونده 4صفحه ایه روزنامه رو دستت مونده باشه وقت نداشته باشی تازه فکرتم مشغول باشه. ای بسوزه پدر عاشقی. بسوزه



۲۴
شهریور

شاعر میگه

خاک تو سرت بلاگفای بی لیاقت....

به بلاگ جان باز می گردیم...............

۱۹
تیر

مطالب من رو در zemzeme92.blogfa.com دنبال کنید


۰۶
تیر

هنوز نذر شب های جمعه‌ ام اینست

که اتفاق بیفتد حلال من شده‌ای...

۰۲
تیر

تو هم به فکر منی حاضرم قسم بخورم
همین زمان علنی حاضرم قسم بخورم

به شوق وصل تو هر روز روزه میگیرم
و با چنین دهنی حاضرم قسم بخورم

که مثل من تو هم از این فراق دلتنگی
به فکر آمدنی حاضرم قسم بخورم

سکوت میکنی اما در انتهای سکوت
لبالب از سخنی حاضرم قسم بخورم

از این غزل خوشت آمد و مانده ای که از آن
چگونه دل بکنی حاضرم قسم بخورم


پ.ن: هنوزم حاضرم قسم بخورم :))

۲۱
خرداد

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

گذاشت سرخ‌ترین سیب، سیب من باشد

حسود نیستم اما کسی به غیر خودم

غلط کند که بخواهد رقیب من باشد...

سیب سرخ

۲۱
خرداد

گفتم:

یک عمر به سودای لبش سوختم و آه

روزی که لب آورد ببوسم، رمضان شد...


گفت:

تو همان آب گوارای به وقت سحری

نچشیدیم لبی از تو، اذان را گفتند


پ.ن: هوس خواستنت مثل عسل شیرین است// تو بگو، عاشق این قلب پر از درد شدی...

۱۲
خرداد

به من چیزی بگو شاید هنوزم فرصتی باشه
هنوزم بیـن ما شاید یه حـس تـازه پیدا شه

یه راهی روبه من واکن تو این بی‌راهه‌ى بن‌بست
یه کاری کن برای ما اگه ما ای هنوزم هست

به من چیزی بگو از عشق از این حالی که من دارم
من از احساس شک کردن به احساس تو بیزارم

تو هم شاید شبیه من تو این بـرزخ گرفتاری
تو هم شاید نمی‌دونی چه احساسی به من داری

گریزی جز شکستن نیست منم مثل تو می‌دونم
نگو بـاید بریـد از عشق نه می‌تونی نه می‌تونم

۱۰
خرداد

باقیات الصالحات آیا به گوشت خورده است؟


بوسه ای نذر لبانم کند خدا خیرت دهد


بوسه

۰۹
خرداد

هر لحظه بهانه ی تو را می گیرم...

هر ثانیه با نبودنت درگیرم...

حتی تو اگر به خاطرم تب نکنی...

من یک طرفه برای تو می میرم...

تب

پ.ن: چیه خوووو.... دوس دارم بمیرم:((