جناب....خان
پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۰۳ ق.ظ
بهانه نوشته هامو زمزمه می کنم. گاهی وقت ها ک بغضم ترک می خوره اشک خودکارم روی کاغذ جاری میشه اما من باید محکم باشم. هر وقت زمین میخورم تشکر میکنم اگر پای یک عامل انسانی در میون باشه. اون آآآآآآآدم... بودنش دم و نبودنش بازدمه... پس با هر نفسی ک ممد حیات است عشقی شایسته را بخود می خوانم ک ممد حیاتست و مفرح ذات... بازدم اگه موندنی بود دم میشد، نفس میشد، دوخته میشد به دل و قلبم پس رفتنی باید بره حتی تو جناب.....خان...؛)
پ.ن: بعضی خاطره ها. بعضی خیابونا. بعضی آب و هواها حتی ی وقتایی کیف و کفش قدیمیت میشن مایه عذاب. دلتنگی بد دردیه. بدترش اینه ک خودت نتونی تکلیفتو با خودت روشن کنی. بدترترش اینه ک کلی گزارش و مصاحبه و ی پرونده 4صفحه ایه روزنامه رو دستت مونده باشه وقت نداشته باشی تازه فکرتم مشغول باشه. ای بسوزه پدر عاشقی. بسوزه
- ۹۴/۰۶/۲۶